يعني آستانه مطالبات را این حد بالا بردند، در حالی که وقتی جز یک سرباز هیچ دانشجوی دیگری کشته نشده بود، اجساد چه کسانی باید تحویل داده می شد، تا آنها راضی بشوند؟ عملاً اتفاقاتي افتاد كه معلوم شد اينها دیگر نمی توانند فضا را حتی کنترل کنند و نوبت موج سواری ضدانقلاب شده است. مثلا در همین تجمع، آقاي خليلی عراقي رییس وقت دانشگاه که یک اصلاح طلب بود، وقتی خواست صحبت بكند هو شد و پايين آمد. بعد از آن يكي از بچههاي انجمن رفت تند صحبت كرد ولي پس از آن تريبون نیز از دستشان در رفت. يادم هست يك زني بالا رفت و گفت پسر من را سال 61 اعدام كردهاند و امروز روز انتقام است! یعنی مادر یکی از منافقین اول انقلاب بود. در اين فضا طيف مخالف نظام آمدند، روي موج سوار شدند و اولين بار بود كه به طور خاص عليه رهبري شعار دادند که دیگر من نتوانستم خودم را كنترل كنم و كلاسوري كه دستم بود را زمين زدم و وسط جمعيت رفتم، شروع كردم به شعار دادن در دفاع از رهبري. من كه اين كار را كردم يكي دو نفر ديگر از بچهها آمدند و به من ملحق شدند اما عده زیادی از افراد مقابل، روی سر ما ریختند و با سنگ و چوب به ما حمله بردند.
از اينجا عملاً فضايي كه شكل گرفت، فضاي ضدانقلاب و خارج از چارچوبهاي نظام بود. اينها روز در خيابانها تجمع داشتند و شب ميآمدند در كوي شعار ميدادند. يكشنبه 20 تیر جلوي وزارت كشور رفتند، در وزارت كشور را كندند، شعارهاي بسيار تند دادند اما نظام سعي ميكرد، كنترل كند. بهتدریج محور آشوبها از داخل كوي به داخل خيابانها آمد. يكشنبه و دوشنبه كه اين فضا در خيابانها بهوجود آمد، دفتر تحكيم و جريان چپ تازه احساس كرد فضا از دستش خارج شده، مخصوصاً اينكه يكشنبه جلوي دانشگاه شعار مرگ بر خاتمي هم گفتند، لذا آمدند گفتند ما داخل دانشگاه تحصن ميکنیم. از اینجا به بعد، بين طيف ساختارشكن و سايرين اختلاف افتاد كه ساختارشكنان ميگفتند بايد بيرون دانشگاه برويم. در همین برهه بود که بچههاي دفتر تحكيم به نوعي به ما پيغام دادند كه فضا دارد از دست ما در ميرود، بياييد كمك كنيد. ما هم گفتيم آن زمان كه گفتيم اين كار را نكنيد چرا كرديد؟ گفتند حالا شده و...
روز دوشنبه بين تحكيميها و تندروترها درگيري شد ولي آنها آمدند شوراي متحصنين را تشكيل دادند، چون در مسجد دانشگاه به جز خودشان فقط حدود 100 نفر مانده بودند. سایرین رفتند جایگاه نماز جمعه آتش روشن کردند و در خيابانها آشوبگری کردند.
بيشتر اعضاي شورای متحصنین را دفتر تحکیمی هایی تشکیل می دادند که دانشجوی دانشگاه اميركبير و خواجه نصير و... بودند يعني ربطي به دانشگاه تهران نداشتند. اینها آمدند بيانيهاي دادند و گفتند ما اين حركاتهاي خشونتطلبانه را كه در خيابان ميريزند و آتش ميزنند، قبول نداريم. جالب بود كه بيانيهشان را دادند ما تكثير كرديم و چون ما هم احساس ميكرديم بايد در جمع كردن مسئله كمك كنيم، اين بيانيه را در سطح وسيعی تكثير كرديم و حتي به صدا و سيما هم داديم كه خوانده شد و بعداً برخي از تحكيميها شاكي شدند كه چه كسي اين بيانيه را براي صدا و سيما فرستاده؟
روز دوشنبه اتفاق مهم دیگری هم افتاد و آن هم دیدار آقا با دانشجویان بود كه آقا فرمودند اگر عكس مرا هم پاره كردند، كاري نكنيد. يعني فضاي ملتهبي بود كه مردم به ستوه آمده بودند. ما در بسيج دانشجويي نشستيم تصميمگيري كنيم كه چه كار كنيم. آنچه به ذهنمان رسيد، اين بود كه سهشنبه جلوي دانشگاه تهران تجمع بگذاريم. آقاي دکتر متوليان از بچه های بسیج براي گرفتن مجوز به وزارت كشور رفت. آن زمان آنجا آقاي حقشناس مسئول بود كه گفته بود اگر دفتر تحكيم و نهضت آزادي هم بيايند و با شما مشترك باشند، مجوز ميدهيم! آقای متولیان گفته بود ما اصلاً به آنها ربطي نداريم و اصلا همه این فتنه ها زیر سر آنهاست. ولی وزارت کشور آقای خاتمی قبول نکرده بود و علیرغم درخواست رسمی بسیج دانشجویی، مجوز نداده بود. روز سه شنبه مقابل سر در اصلی دانشگاه تهران پلاكارد زديم كه به دلیل عدم صدور مجوز از سوی وزرات کشور تجمع برگزار نميشود. با اين حال خيلي از بچه حزباللهيها جلوي سر در دانشگاه آمدند ولي آشوبگران سمت بازار رفته بودند و يك اغتشاش همهجانبه در جاهاي مختلف تهران ايجاد شده بود.
در شوراي امنيت هم به اين نتيجه رسيده بودند كه اين جريان، يك جريان ضدانقلاب است كه همان موقع آقاي خاتمي به عنوان رئيس شوراي عالي امنيت ملي آمد و گفت اينهايي كه ميريزند در خيابانها اغتشاشگر هستند و مردم دور اينها را خالي كنند كه نيروي انتظامي با آنها برخورد كند. يعني فضا طوري شده بود كه آقاي خاتمي هم مجبور شده بود، بيايد اين حرفها را بزند. ما دنبال اين بوديم كه براي چهارشنبه مجوز تجمع بگيريم كه در همین حین، شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي اعلام كرد كه چهارشنبه در دانشگاه تهران تجمع برگزار خواهد شد. البته مجمع روحانیون مبارز هم گفته بود ما ميخواهيم تجمع بگذاريم كه لغو شد و قرار شد شوراي هماهنگي تجمع بگذارد. طرح هم اين بود كه داخل دانشگاه تجمعي بشود و غائله جمع شود.
از روز 23 تیر بگویید.
روز قبل از 23 تیر همچنان در خيابانهاي تهران درگيري بود، لذا صبح روز 23 تیر خيليها غسل شهادت كرده بودند و آمده بودند و تصورشان اين بود كه امروز هم درگيری ميشود. اما از صبح ديديم فضا، فضاي ديگري است و جمعيت واقعاً بينظير بود. البته من خودم عظمت جمعيت را نفهميدم چون در دانشگاه بودم اما بعداً که تصاویر راهپیمایان از تلویزیون پخش شد، متوجه شدم چه جمعیت کثیری به خیابان ها آمده است. جالب این که صبح روز 23 تیر به من گفتند چون موضوع، دانشجويي است شما مجري مراسم باش. آقاي زاكاني (مسئول وقت بسیج دانشجویی دانشگاه تهران) هم سخنراني می کرد و سخنران اصلي هم آقاي حسن روحاني (دبير وقت شوراي عالي امنيت ملي) بود. من رفتم بالای جایگاه نمازجمعه و مراسم رسمی را شروع کردم و شعارهایی در دفاع از نظام و ولایت و علیه آشوبگران سر دادم که جمعیت یکپارچه و محکم تکرار می کرد. بعد هم دکتر زاكاني سخنراني كرد. جالب این که آن زمان پاي ايشان در گچ بود. چون ما شبها كوي ميرفتيم، يك شب بعضی آشوبگران او را شناسايي كرده بودند و با جنجال اجازه نداده بودند وارد کوی شود. دکتر هم از نردههاي كوي بالا رفته بود و وقت پايين آمدن، به خاطر جانباز بودن قادر به کنترل نبوده و پایشان آسیب دیده بود، به همین دلیل پايشان را گچ گرفتند. ايشان سخنراني كرد و بعد هم آقاي حسن روحاني صحبت كرد.
الحمدلله چهارشنبه 23 تير با آن شور و بيعت مردمي فضای آشوب جمع شد. دفتر تحكيم و شوراي متحصنين احساس كرد با اين تجمع و بيعت مردمي تمام فعاليتهايش سوخته است و سعی کرد تا به نوعی جريان را زنده كند. لذا بحث تشييع جنازه کشته شدگان خیالی را مطرح كردند كه بسيج دانشجویی سریعا بيانيه داد و در كيهان هم ما مصاحبههاي مختلف با افراد دخيل در اين ماجرا انجام داديم و معلوم شد اصلاً شهيدي وجود نداشته و فقط همان آقاي عزت ابراهيمنژاد بوده كه او هم در حادثه كوي كشته نشده است. شوراي متحصنين هم مطرح كرد که ميخواهيم آسيبديدگان را به ديدار مراجع ببريم. همان موقع ما آمديم بچههاي كتك خورده و آسيبديده كوي را جمع كرديم و بيانيهاي تحت آسيبديدگان اصلي كوي منتشر شد. كيهان هم اين را تيتر 2 كرد و رسانهها هم كار كردند و لذا مراجع حتي آنها را راه ندادند. اينها دنبال اين بودند كه با آقاي صانعي و موسوي اردبيلي ديدار كنند كه ظاهراً همين آقایان هم راهشان ندادند، به دليل اين كه ما گفته بوديم اينها آسيبديدگان واقعي نيستند و دانشجو نيستند و دروغ ميگويند.
فضای دانشگاه بعد از 23 تیر چگونه بود؟
فضا شکسته شد و بعد از آن هم ما از موضع مطالبهگرانه وارد کار شديم. البته نه به اين معنا كه فضا براي ما سنگين نبود، نه! به هر حال فضاي دوم خرداد بود. در مقطع مهرماه 1378 هم براي دانشجویان جدیدالورود فضا را به خوبی تبیین کردیم. اما در مجموع، بعد از حادثه كوي، يك مقدار حالت سياستزدگي و ركود هم پيش آمد.
عملكرد جريان دوم خرداد هم طوري بود كه بين خودشان جنگ قدرت شكل گرفت و بين خود تحكيم وحدت هم به تدريج شكاف ايجاد شد، يعني با آن قضيهاي كه سر جريان 18 تير پيش آمد، احساس كردند جريان ليبرال دارد ميآيد و جاي اصلاحطلبان را ميگيرد و اختلاف تحكيم نیز در نهايت منجر به تقسيم به طيف شيراز و طيف علامه شد. بعد هم در درون دفتر تحكيم، غلبه جريان مليگرا و ليبرال موجب شد پدران معنوي شان (سازمان مجاهدين و مشاركت) احساس كنند دارند بدنه خود را از دست ميدهند، لذا حجاريان در سال 79 آمد و گفت جنبش دانشجويي يعني حرف مفت!
طی این مدت بسیج دانشجویی چه فعالیتی داشت؟
سیاست زدگی و رکود که فضای غالب بر جنبش دانشجویی بود اما در همین مقطع و زمان استيضاح مهاجراني بود که بسیج دانشجویی دانشگاه تهران در حمايت از استيضاح او يك راهپيمايي از محل دانشگاه به سمت مجلس برگزار کرد كه شايد هيچ راهپيمايی دانشجويي به اين وسعت و گستره انجام نشده باشد. جمعيت بالای 10 هزار نفر بود. مجری مراسم من بودم و سخنران هم آقاي ابوترابي بود. ديگر تا سالهاي 80 -79 خبر زيادي نشد. مخصوصاً از سال 78 يا 79 به بعد كه آقا پيام دادند كه محور اساسي كه دانشجويان بايد دنبال كنند، مبارزه با فقر و فساد و تبعيض و پيگيري اصلاحات واقعي است، بخش عمده اولويتهاي بسيج به اين سمت رفت.